جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
animer
01
پیش بردن, جلو بردن، هدایت کردن
مثالها
Il anime une émission de radio chaque matin.
او هر صبح یک برنامه رادیویی مجریگری میکند.
Elle anime un atelier de théâtre pour enfants.
او یک کارگاه تئاتر برای کودکان را راهاندازی میکند.
02
به حرکت درآمدن, حرکت کردن
مثالها
La rue s' anime dès que les magasins ouvrent.
خیابان زنده میشود به محض باز شدن مغازهها.
Le marché s' anime vers midi.
بازار حدود ظهر زنده و پویا میشود.



























