جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Insight
01
بینش, فهم، بصیرت
a penetrating and profound understanding that goes beyond surface-level observations or knowledge
مثالها
Years of study and contemplation yielded profound insights into the nature of existence.
سالهای مطالعه و تأمل، بینشهای عمیقی در مورد ماهیت وجود به همراه داشت.
The therapist 's questions prompted insight into deep-seated beliefs.
سوالات درمانگر موجب بینش در باورهای ریشهدار شد.
02
فکر بکر و ناگهانی, الهام ناگهانی
the sudden understanding or realization of a complex concept, situation, or problem
مثالها
In a moment of insight, she suddenly understood the underlying motives behind her friend's actions.
در لحظهای از بینش، او ناگهان انگیزههای پنهان پشت اقدامات دوستش را فهمید.
The scientist experienced a flash of insight, leading to a breakthrough in her research.
دانشمند یک جرقه از بینش را تجربه کرد که منجر به یک پیشرفت در تحقیقات او شد.
03
بینش, درک عمیق
a clear or deep understanding of a person, situation, or concept; the ability to perceive underlying truths
مثالها
Her insight into human behavior is remarkable.
بینش او در رفتار انسان قابل توجه است.
The psychologist offered valuable insight into the patient's condition.
روانشناس بینش ارزشمندی در مورد وضعیت بیمار ارائه داد.
04
چشم باطن, درونبینی
the intuitive understanding or perception of the inner nature or truth of something
مثالها
Her insight into human behavior allowed her to anticipate the reactions of others with remarkable accuracy.
بینش او در مورد رفتار انسان به او اجازه داد تا واکنشهای دیگران را با دقت قابل توجهی پیشبینی کند.
Through meditation, he gained profound insights into the workings of his own mind and emotions.
از طریق مدیتیشن، او بینشهای عمیقی در مورد عملکرد ذهن و احساسات خود به دست آورد.
درخت واژگانی
insightful
insight
sight
