جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to impede
01
مانع (پیشرفت یا حرکت) شدن, به تعویق انداختن، مشکلتراشی کردن، پاگیر شدن
to create difficulty or obstacles that make it hard for something to happen or progress
Transitive: to impede a process or activity
مثالها
The heavy traffic impeded our journey to the airport.
ترافیک سنگین سفر ما به فرودگاه را مختل کرد.
Lack of resources can impede the completion of a project.
کمبود منابع میتواند مانع از تکمیل یک پروژه شود.
درخت واژگانی
impedance
impeding
impede
