جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ill-fated
01
مستعد شکست, محکوم به شکست
bringing bad fortune or ending in failure
مثالها
The ill-fated expedition to the Arctic ended tragically when the explorers became stranded in a snowstorm.
سفر اکتشافی بدشانس به قطب شمال زمانی که کاشفان در یک طوفان برفی گیر افتادند، به طور غمانگیزی به پایان رسید.
Their ill-fated attempt to reconcile ended in a heated argument, driving them further apart.
تلاش بدفرجام آنها برای آشتی به یک بحث داغ ختم شد و آنها را از هم دورتر کرد.



























