جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
iffy
01
نامعلوم, نامشخص
having a feeling of uncertainty or doubt toward something
مثالها
The weather forecast for the picnic looks iffy, so we might need a backup plan.
پیشبینی آب و هوا برای پیکنیک مشکوک به نظر میرسد، بنابراین ممکن است به یک برنامه پشتیبان نیاز داشته باشیم.
His explanation seemed a bit iffy, so I'm not sure if I believe him.
توضیح او کمی مشکوک به نظر میرسید، بنابراین مطمئن نیستم که به او اعتماد کنم.
مثالها
The old car sounded iffy, with strange noises coming from the engine.
ماشین قدیمی به نظر مشکوک میرسید، با صداهای عجیبی که از موتور میآمد.
The hotel room was a bit iffy, with peeling wallpaper and a musty smell.
اتاق هتل کمی مشکوک بود، با کاغذ دیواری که در حال کنده شدن بود و بوی کپک میداد.



























