جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
cheesy
01
پنیری
resembling cheese in taste or smell
مثالها
The cheesy cardboard packaging tore apart when handled.
بستهبندی مقوایی بیکیفیت هنگام جابجایی پاره شد.
The cheesy plastic utensils were not durable enough for regular use.
ظروف پلاستیکی بیکیفیت برای استفاده منظم به اندازه کافی بادوام نبودند.
03
کلیشهای, احساساتی افراطی
overdramatic, clichéd, or excessively sentimental
مثالها
That rom-com was so cheesy, I could n't stop laughing.
آن کمدی رمانتیک آنقدر کلیشهای بود که نمیتوانستم از خنده دست بکشم.
The cheesy antics had everyone giggling.
شوخیهای بیمزه همه را به خنده انداخته بود.
درخت واژگانی
cheesy
cheese



























