جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
foppish
01
جلف, خودنما
excessively concerned with looking stylish or fashionable
مثالها
Oliver always stood out in a crowd with his foppish shoes and perfectly tailored suits.
الیور همیشه با کفشهای شیک و کت و شلوارهای دوخته شده به طور کامل در جمع متمایز میشد.
His foppish attire, complete with a bright pink cravat, drew many curious glances at the party.
لباس خوش پوش او، همراه با یک کراوات صورتی روشن، نگاههای کنجکاو بسیاری را در مهمانی به خود جلب کرد.
درخت واژگانی
foppishness
foppish
fop



























