جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fitly
01
به طور مناسب, به طور شایسته
in a suitable or appropriate manner
مثالها
The decorations were fitly arranged for the party.
تزئینات برای مهمانی به طور مناسب چیده شده بودند.
She answered the question fitly, with the right amount of detail.
او به سوال به طور مناسب پاسخ داد، با مقدار مناسبی از جزئیات.
درخت واژگانی
fitly
fit



























