جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fidgety
مثالها
The fidgety child could n't sit still during the long car ride, constantly shifting in his seat.
کودک بیقرار نمیتوانست در طول سفر طولانی ماشین آرام بنشیند، دائماً روی صندلی خود تکان میخورد.
She felt fidgety before the big presentation, tapping her foot and playing with her pen.
او قبل از ارائه بزرگ احساس بیقراری میکرد، پایش را میکوبید و با خودکارش بازی میکرد.
درخت واژگانی
fidgetiness
fidgety
fidget



























