جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
amiable
مثالها
Her amiable personality made her popular among her colleagues.
شخصیت دوستداشتنی او باعث محبوبیتش در میان همکارانش شد.
The host was incredibly amiable, ensuring that every guest felt comfortable and welcomed.
میزبان به طرز باورنکردنی دوستداشتنی بود، مطمئن میشد که هر مهمان احساس راحتی و خوشآمدگویی کند.
02
خوش برخورد, دوست داشتنی
inclined to be agreeable and accommodating in order to please others
مثالها
He was amiable enough to change the meeting time to suit everyone's schedule.
او به اندازهای خوشبرخورد بود که زمان جلسه را تغییر داد تا با برنامه همه هماهنگ شود.
The waiter was amiable, fulfilling every special request without hesitation.
پیشخدمت خوشبرخورد بود و هر درخواست ویژهای را بدون تردید برآورده میکرد.
درخت واژگانی
amiability
amiableness
amiably
amiable
ami
