جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Disdain
01
کوچکپنداری, دونپنداری
the feeling that someone or something is not worthy of respect or consideration
02
تحقیر, توهین
a communication that indicates lack of respect by patronizing the recipient
to disdain
01
با دیده تحقیر نگریستن
to think of someone as unworthy of respect and attention
مثالها
He openly disdained the suggestion, considering it beneath his expertise.
او به طور علنی پیشنهاد را تحقیر کرد، آن را پایینتر از تخصص خود دانست.
Despite being wealthy, she never disdained people from humble beginnings.
علیرغم ثروتمند بودن، او هرگز افراد با پیشینه فروتن را تحقیر نکرد.
02
عار داشتن از, کسر شأن دانستن
to not do something because of feeling superior
مثالها
She disdained attending the party, feeling that it was too trivial for her.
او از حضور در مهمانی اعراض کرد، احساس میکرد که آن برایش بسیار پیش پا افتاده است.
The celebrity disdained interacting with fans, feeling that they were not on her level.
سلبریتی تحقیر میکرد تعامل با طرفداران را، احساس میکرد که آنها در سطح او نیستند.
درخت واژگانی
disdainful
disdain
