جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
corporeal
01
مادی, جسمانی، دارای ماده
existing in a physical form
مثالها
The doctor examined the corporeal symptoms before determining the appropriate treatment plan.
پزشک علائم جسمانی را قبل از تعیین برنامه درمانی مناسب بررسی کرد.
The corporeal structure of the building was reinforced with steel beams to withstand earthquakes.
ساختار جسمانی ساختمان با تیرهای فولادی تقویت شد تا در برابر زلزله مقاوم باشد.
02
جسمی (در مقابل روحی), پیکری، تنانی
having a physical and not spiritual nature
مثالها
In many religious teachings, corporeal life is just a brief phase before the spiritual journey begins.
در بسیاری از آموزههای دینی، زندگی جسمانی تنها یک مرحله کوتاه قبل از شروع سفر روحانی است.
Their understanding of the universe was grounded in corporeal evidence, rejecting metaphysical explanations.
درک آنها از جهان بر اساس شواهد مادی بود و توضیحات متافیزیکی را رد میکرد.
درخت واژگانی
corporeality
incorporeal
corporeal
corpore
