جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Conformist
01
پیرو (دین)
a person who goes along with majority opinions, religious norms, and cultural conventions without critical questioning
مثالها
The student was labeled a conformist for always agreeing with the teacher without offering their own analysis or critique.
دانشجو به دلیل همیشه موافقت کردن با معلم بدون ارائه تحلیل یا نقد خود، همراهرو نامیده شد.
Among the faithful followers, a few independent thinkers challenged doctrines while most were religious conformists who strictly obeyed clergy.
در میان پیروان وفادار، چند اندیشمند مستقل به چالش کشیدند آموزهها را در حالی که اکثراً همرنگجماعتهای مذهبی بودند که به شدت از روحانیون اطاعت میکردند.
conformist
01
همرنگ, مطابق با هنجارها
inclined to follow societal norms rather than challenge or deviate from them
مثالها
Her conformist fashion sense mirrored the trends of the moment.
سلیقه مد همرنگ با جماعت او، روندهای لحظه را منعکس میکرد.
The school promoted a conformist culture that discouraged creative thinking.
مدرسه یک فرهنگ همرنگ را ترویج کرد که تفکر خلاق را دلسرد میکرد.
درخت واژگانی
nonconformist
conformist
conform
