جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to concoct
01
اختراع کردن
to create something, especially using imagination or clever thinking
Transitive: to concoct sth
مثالها
She concocted a clever method to organize her notes that others soon adopted.
او یک روش هوشمندانه برای سازماندهی یادداشتهایش ابداع کرد که دیگران به زودی آن را پذیرفتند.
The detective concocted a sting operation to catch the thief in action.
کارآگاه یک عملیات طراحی کرد تا دزد را در حین عمل بگیرد.
02
(با ترکیب کردن) درست کردن, ساختن
to create food or a meal by combining various ingredients or elements
Transitive: to concoct food
مثالها
She managed to concoct a delicious soup using only the leftovers in her fridge.
او توانست با استفاده تنها از باقیماندههای یخچالش یک سوپ خوشمزه تهیه کند.
Every holiday, my uncle likes to concoct a unique cocktail for the family to try.
هر تعطیلات، عمویم دوست دارد یک کوکتل منحصر به فرد برای خانواده درست کند تا امتحان کنند.
درخت واژگانی
concoction
concoct
