جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Compassion
مثالها
Her compassion for stray animals led her to volunteer at the local animal shelter every weekend.
دلسوزی او نسبت به حیوانات بیسرپناه باعث شد هر آخر هفته در پناهگاه حیوانات محلی داوطلب شود.
The doctor showed great compassion towards her elderly patients, taking extra time to listen to their concerns.
دکتر همدردی زیادی نسبت به بیماران مسن خود نشان داد، وقت بیشتری برای گوش دادن به نگرانیهایشان صرف کرد.
درخت واژگانی
compassionate
compassion
compass



























