جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
coaxing
01
اغواگر, چربزبان
persuasive in a gentle manner
مثالها
She gave a coaxing smile to persuade him to join the group.
او یک لبخند نرم برای متقاعد کردن او به پیوستن به گروه داد.
His coaxing tone made it easy to agree to the plan.
تن متقاعد کننده او باعث شد موافقت با برنامه آسان شود.
Coaxing
01
چربزبانی, چاپلوسی
the act of gently persuading someone
درخت واژگانی
coaxingly
coaxing
coax



























