جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
brusquely
مثالها
He brusquely interrupted her mid-sentence, causing an awkward silence.
او به طور ناگهانی حرفش را وسط جمله قطع کرد، که باعث سکوت ناخوشایندی شد.
The waiter brusquely took their order without making eye contact.
پیشخدمت به صورت زبر و خشن سفارش آنها را گرفت بدون اینکه تماس چشمی برقرار کند.
درخت واژگانی
brusquely
brusque



























