
جستجو
to brush off
[phrase form: brush]
01
نادیده گرفتن, کمتوجهی کردن، بیمحلی کردن
to casually ignore something or someone
Example
The professor brushed off the student's question during the lecture.
استاد سوال دانشجو را در طول سخنرانی نادیده گرفت.
They often brush criticism off, preferring to focus on positive feedback.
آنها اغلب انتقادات را نادیده میگیرند و ترجیح میدهند بر بازخورد مثبت تمرکز کنند.,آنها اغلب انتقادات را رد میکنند و ترجیح میدهند بر بازخورد مثبت تمرکز کنند.
02
پاک کردن, تکان دادن
to use a brush or one's hand to clear something
Example
She could n't brush off the thick layer of snow on her car.
او نمیتوانست لایه ضخیم برف را از روی ماشینش تکان بدهد.
The workers had to carefully brush off the dust in the old library.
کارگران باید با دقت گرد و غبار را در کتابخانه قدیمی پاک کنند.

کلمات نزدیک