جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to braze
01
لحیم کردن
to join metals by melting a strong material between them
مثالها
The blacksmith decided to braze the pieces of metal together for a more secure connection.
آهنگر تصمیم گرفت قطعات فلز را با هم جوش دهد برای اتصال ایمنتر.
The jeweler skillfully brazed the delicate silver pieces to create a unique and intricate design.
جواهرساز با مهارت قطعات نقرهای ظریف را جوش داد تا یک طراحی منحصر به فرد و پیچیده ایجاد کند.
