جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to plow into
01
برخورد کردن به, کوبیدن به
to collide with or crash into something forcefully
مثالها
Last week, a distracted driver plowed into the back of my car at the traffic light.
هفته گذشته، یک راننده حواسپرت به پشت ماشین من کوبید در چراغ راهنمایی.
I witnessed a cyclist plowing into a pedestrian on the sidewalk this morning.
امروز صبح شاهد بودم که یک دوچرخهسوار به یک عابر پیاده برخورد کرد روی پیادهرو.



























