جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to plow
01
با گاوآهن شخم زدن
to use a large farming equipment to dig the ground and make it ready for farming
Transitive: to plow the ground
مثالها
The farmer plows the field in the spring to prepare for planting crops.
کشاورز در بهار زمین را شخم میزند تا برای کاشت محصولات آماده شود.
They plow the land with a tractor to break up the soil and remove weeds.
آنها با تراکتور زمین را شخم میزنند تا خاک را شکسته و علفهای هرز را حذف کنند.
02
شخم زدن, کار کردن
act on verbally or in some form of artistic expression
03
شخم زدن, با عزم پیش رفتن
to move forward with great effort or determination, often overcoming difficulties or resistance
Intransitive
مثالها
He plowed through the dense crowd to reach the stage.
او از میان جمعیت انبوه عبور کرد تا به صحنه برسد.
The hikers plowed up the steep, rocky trail, determined to reach the summit.
کوهنوردان با پشتکار فراوان از مسیر پرشیب و سنگی بالا رفتند، مصمم به رسیدن به قله.
Plow
01
گاوآهن
a large farm tool with heavy blades used to turn over soil and prepare it for sowing
مثالها
The farmer used a horse-drawn plow to till the soil before planting the crops.
کشاورز از یک گاوآهن کشیده شده توسط اسب برای شخم زدن خاک قبل از کاشت محصولات استفاده کرد.
The sound of the plow turning over the earth signaled the beginning of the spring planting season.
صدای گاوآهن که زمین را زیر و رو میکرد، نشانهای از آغاز فصل کاشت بهاری بود.
درخت واژگانی
plowed
plower
plowing
plow
