جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to soldier on
[phrase form: soldier]
01
با پشتکار ادامه دادن, علیرغم دشواریها کاری را ادامه دادن
to continue moving forward despite obstacles, challenges, or difficulties
مثالها
In the face of criticism, he determined to soldier on and pursue his passion for art.
در مواجهه با انتقادها، او مصمم شد که به پیشروی ادامه دهد و به دنبال علاقهاش به هنر برود.
The team encountered unexpected hurdles but chose to soldier on and complete the mission.
تیم با موانع غیرمنتظرهای روبرو شد اما تصمیم گرفت به پیشروی ادامه دهد و مأموریت را به پایان برساند.



























