جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to muddle up
[phrase form: muddle]
01
اشتباه گرفتن
to confuse or mix two or more things or people together
مثالها
I always muddle up their names.
من همیشه اسمهایشان را قاطی میکنم.
She 's always muddling up the dates.
او همیشه تاریخها را قاطی میکند.
02
گیج کردن, به هم ریختن
to cause something to become confusing or disorganized
مثالها
The accident muddled up the traffic flow for hours.
تصادف جریان ترافیک را برای ساعتها به هم ریخت.
The committee 's decision has muddled up the plans for the project.
تصمیم کمیته برنامههای پروژه را به هم ریخت.
