جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Warmth
01
گرما, حرارت
the quality or state of moderate heat
مثالها
She curled up under the blanket, soaking in its cozy warmth.
او زیر پتو جمع شد و در گرمای دنج آن غرق شد.
The morning sun 's warmth melted the frost on the grass.
گرمای خورشید صبحگاهی یخبندان روی چمن را آب کرد.
02
گرمای عاطفی, مهربانی
a kind, loving, or affectionate quality in someone's behavior or feelings
مثالها
Her smile had a warmth that made everyone feel welcome.
لبخند او گرمایی داشت که همه را احساس خوشآمد میکرد.
He spoke to the children with such warmth that they trusted him instantly.
او با چنین گرمی با کودکان صحبت کرد که آنها بلافاصله به او اعتماد کردند.
03
گرما, گرمای
the sensation caused by heat energy
04
گرمی, صمیمیت
a warmhearted feeling
05
گرمی, شور
the trait of being intensely emotional
