جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Vexation
01
خشم, آزردگی
a condition of mental discomfort caused by annoyance, anxiety, or frustration
مثالها
Her constant lateness was a source of vexation to the team.
تأخیر مداوم او منبع ناراحتی برای تیم بود.
He sighed in vexation after losing his keys again.
او پس از گم کردن کلیدهایش دوباره، ناراحتی آه کشید.
02
آزار, ناراحتی
a person or thing that provokes annoyance, frustration, or distress
مثالها
The buzzing mosquito was a minor vexation during the hike.
پشه وزوز کننده یک آزار جزئی در طول پیادهروی بود.
His arrogant tone was a constant vexation to his coworkers.
طن متکبرانه او یک آزار مداوم برای همکارانش بود.
