جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
blandly
مثالها
The soup was blandly seasoned, needing both salt and herbs.
سوپ بیمزه چاشنی زده شده بود، به نمک و گیاهان نیاز داشت.
He smiled blandly and gave a noncommittal answer.
او بیحال لبخند زد و پاسخی غیرقطعی داد.
درخت واژگانی
blandly
bland



























