جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
unmanageable
01
غیرقابل مدیریت, غیرقابل کنترل
incapable of being controlled or managed
02
غیرقابل مدیریت, غیرقابل کنترل
difficult to control or deal with, often due to stubbornness or unruliness
مثالها
The unmanageable child refused to follow any rules, making the class chaotic.
کودک غیرقابل کنترل از پیروی از هر قاعدهای سر باز زد و کلاس را آشفته کرد.
The team found their unmanageable leader impossible to work with, as he never listened to anyone's input.
تیم رهبر غیرقابل مدیریت خود را غیرممکن برای کار با او یافتند، زیرا او هرگز به نظرات هیچکس گوش نمیداد.
03
غیر قابل مدیریت, دشوار در مدیریت
difficult to use or handle or manage because of size or weight or shape
04
غیر قابل مدیریت, غیر قابل کنترل
difficult to solve or alleviate
