جستجو
to swap
01
مبادله کردن, ردوبدل کردن
to give something to a person and receive something else in return
Transitive: to swap sth
Example
They decided to swap books to diversify their reading choices.
آنها تصمیم گرفتند کتاب ها را مبادله کنند تا گزینه های خواندنی خود را متنوع کنند.
The kids agreed to swap toys for a week to experience each other's favorites.
بچهها تصمیم گرفتند برای یک هفته اسباببازیهایشان را تعویض کنند تا از مورد علاقههای یکدیگر تجربه کسب کنند.
Swap
01
مبادله, تعویض
an equal exchange
