جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to strew
01
پخش کردن, پراکندن
to spread things in a random way
Transitive: to strew sth somewhere
مثالها
The gardener strewed flower seeds across the entire garden to create a colorful display.
باغبان دانههای گل را در سراسر باغ پاشید تا نمایشی رنگارنگ ایجاد کند.
She accidentally strewed papers all over the floor when her bag tipped over.
او به طور تصادفی کاغذها را روی زمین پخش کرد وقتی که کیفش واژگون شد.
02
پخش کردن, پوشاندن به صورت نامرتب
to cover a surface or area with something in a disorderly manner
Transitive: to strew a surface with sth
مثالها
The forest floor was strewn with fallen leaves and pine needles, creating a natural carpet.
کف جنگل با برگهای ریخته و سوزنهای کاج پوشیده شده بود، که یک فرش طبیعی ایجاد میکرد.
The picnic area was strewn with litter left behind by careless visitors.
منطقه پیک نیک با زبالههایی که بازدیدکنندگان بیدقت باقی گذاشته بودند پوشیده شده بود.
درخت واژگانی
strewing
strew
