جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
strained
01
پرتنش, تحت فشار
displaying visible signs of mental or emotional pressure
مثالها
His strained expression revealed the stress he was feeling about the upcoming exams.
چهره مضطرب او استرسی که درباره امتحانات آینده احساس میکرد را آشکار کرد.
The couple 's strained smiles could n't hide the tension in their relationship.
لبخندهای تحت فشار زوجین نمیتوانست تنش در رابطهشان را پنهان کند.
02
تنش, مصنوعی
lacking natural ease
03
تحمیل شده, پرتنش
struggling for effect
04
تحت فشار, مصنوعی
lacking spontaneity; not natural
درخت واژگانی
restrained
unstrained
strained
strain
