جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
spooky
01
ترسناک, وحشت آور
unsettling in a way that causes feelings of fear or unease
مثالها
The old, abandoned house had a spooky atmosphere, with creaking floorboards and shadowy corners.
خانه قدیمی و رها شده یک جو ترسناک داشت، با کفهای چوبی که جیرجیر میکرد و گوشههای تاریک.
Walking through the dense forest at night felt spooky, with strange noises echoing around.
پیادهروی در جنگل انبوه در شب وحشتآور احساس میشد، با صداهای عجیب که در اطراف طنین انداز بود.
مثالها
I felt spooky walking through the dark hallway alone.
من در راهروی تاریک تنها راه میرفتم و احساس ترسناکی میکردم.
The empty house made her feel spooky, even in daylight.
خانه خالی او را ترساند، حتی در روشنایی روز.
03
زودرنج, ترسو
(of a horse) easily startled or frightened by unexpected movements or unfamiliar objects
مثالها
The spooky horse bucked when a bird flew out of the bushes.
اسب ترسو هنگامی که پرندهای از بوتهها پرید، لگد زد.
Her spooky pony would shy away from anything that moved suddenly.
اسب کوچک ترسو او از هر چیزی که ناگهان حرکت میکرد دوری میکرد.
درخت واژگانی
spookily
spooky
spook
