جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
spindly
مثالها
As the spider crawled across the wall, its spindly legs left delicate traces of silk.
همانطور که عنکبوت روی دیوار میخزید، پاهای بلند و نازک آن ردهای ظریفی از ابریشم به جا میگذاشت.
The newborn foal struggled to stand on its spindly legs, testing its newfound mobility.
کره اسب تازه متولد شده برای ایستادن روی پاهای نازک خود تقلا کرد، در حالی که تحرک تازه یافته خود را میآزمود.
درخت واژگانی
spindly
spindle



























