جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to ricochet
01
برگشتن, پرش کردن
to spring back from an impact by bouncing off a surface at an angle
Intransitive: to ricochet somewhere
مثالها
The bullet ricocheted off the metal wall, narrowly missing the target.
گلوله از دیوار فلزی برگشت و به سختی از هدف جا ماند.
The baseball hit the ground and ricocheted into the outfield.
توپ بیسبال به زمین برخورد کرد و با پرش به فیلد خارجی رفت.
Ricochet
01
پرش
a glancing rebound
