جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
raging
مثالها
The raging pain in her shoulder left her unable to move after the accident.
درد شدید در شانهاش پس از تصادف او را از حرکت بازداشت.
The patient described the migraine as a raging headache, making it nearly impossible to concentrate.
بیمار میگرن را به عنوان سردردی شدید توصیف کرد که تمرکز را تقریباً غیرممکن میساخت.
02
خشمگین, در حال خروش
(of the elements) as if showing violent anger
03
خشمگین, شدید
characterized by violent and forceful activity or movement; very intense
درخت واژگانی
raging
rag
