جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to prepossess
01
تحت تأثیر قرار دادن, مجذوب کردن
to positively impact someone’s opinion
مثالها
Her confident and friendly demeanor always prepossesses those she meets.
رفتار مطمئن و دوستانه او همیشه تاثیر مثبت بر روی کسانی که ملاقات میکند میگذارد.
The speaker ’s compelling introduction prepossessed the audience before the main argument began.
مقدمه متقاعدکننده سخنران قبل از شروع استدلال اصلی، مخاطبان را تحت تأثیر مثبت قرار داد.
02
قبل از دیگران اشغال کردن
to make someone mainly think about something in particular
مثالها
She is constantly prepossessing herself with worries about things beyond her control.
او مدام خود را با نگرانی درباره چیزهایی که خارج از کنترلش هستند مشغول میکند.
The looming deadline had prepossessed the team to the point of anxiety.
مهلت نزدیک، تیم را تا حد اضطراب مشغول کرده بود.
03
ایجاد تأثیر مثبت از قبل, پیشاپیش تأثیر خوب گذاشتن
make a positive impression (on someone) beforehand
04
از پیش در اختیار داشتن, پیش از این داشتن
possess beforehand
درخت واژگانی
prepossessing
prepossess
possess
