جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
poorly
مثالها
The software ran poorly on older devices, causing frequent crashes.
نرمافزار روی دستگاههای قدیمی بد اجرا میشد و باعث خرابیهای مکرر میشد.
He performed poorly in the interview due to nervousness.
او به دلیل عصبی بودن در مصاحبه ضعیف عمل کرد.
مثالها
She spoke poorly of the service after receiving the wrong order twice.
او بد در مورد سرویس صحبت کرد بعد از اینکه دو بار سفارش اشتباه دریافت کرد.
The manager thought poorly of employees who were frequently late.
مدیر بد در مورد کارمندانی که اغلب دیر میکردند فکر میکرد.
poorly
مثالها
He stayed home from work because he was feeling poorly.
او به جای رفتن به سر کار در خانه ماند چون احساس ناخوشی میکرد.
You look a bit poorly; maybe you should rest.
به نظر کمی مریض میرسی؛ شاید بهتر است استراحت کنی.
درخت واژگانی
poorly
poor



























