جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
placid
01
خونسرد, متین، آرام
peaceful and calm, not easily excited, irritated, angered, or upset
مثالها
She remained placid despite the chaos around her.
او با وجود هرج و مرج اطرافش آرام باقی ماند.
He spoke in a placid tone, never raising his voice.
او با لحنی آرام صحبت کرد، هرگز صدایش را بلند نکرد.
مثالها
The canoe floated silently on the placid surface of the lake.
قایق به آرامی روی سطح آرام دریاچه شناور بود.
At dawn, the placid sea reflected the sky like a mirror.
در سپیده دم، دریا آرام آسمان را مانند آینه منعکس میکرد.
درخت واژگانی
placidly
placidness
placid
