جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
passably
مثالها
She speaks French passably, enough to get through casual conversations.
او فرانسوی را قابل قبول صحبت میکند، به اندازهای که بتواند مکالمات معمولی را انجام دهد.
The actor performed passably, though his delivery lacked emotion.
بازیگر قابل قبول بازی کرد، اگرچه اجرایش فاقد احساس بود.
درخت واژگانی
passably
passable
pass



























