جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
occasional
01
گاهبهگاه
happening or done from time to time, without a consistent pattern
مثالها
She enjoys the occasional glass of wine with dinner.
او گاهی اوقات از یک لیوان شراب با شام لذت میبرد.
Tom 's occasional visits to his hometown always bring back fond memories of his childhood.
بازدیدهای گاه به گاه تام از زادگاهش همیشه خاطرات خوبی از دوران کودکی را زنده میکند.
02
گاه به گاه
employed to perform a certain role or job for specific events infrequently or on temporary basis
مثالها
He worked as an occasional tutor, helping students only during exam seasons.
او به عنوان یک معلم موقت کار میکرد و فقط در فصل امتحانات به دانشآموزان کمک میکرد.
She was an occasional bartender, filling in on weekends when the bar needed extra staff.
او یک بارمند گاه به گاه بود، که در آخر هفتهها وقتی بار به کارکنان اضافی نیاز داشت، جایگزین میشد.
2.1
گاه به گاه, اتفاقی
engaging in a particular activity from time to time
مثالها
She is an occasional runner, only jogging when the weather is nice.
او دونده گاه به گاه است، فقط وقتی هوا خوب است میدود.
He enjoys being an occasional gamer, playing video games only on weekends.
او از اینکه یک بازیکن گاه به گاه باشد لذت میبرد، و فقط آخر هفتهها بازی میکند.
03
گاه به گاه
(of furniture) designed for use on special events or for infrequent, temporary purposes
مثالها
The occasional table was brought out only when they needed extra space for guests.
میز موقت فقط زمانی بیرون آورده میشد که به فضای اضافی برای مهمانان نیاز داشتند.
An occasional chair in the corner of the room added a decorative but functional touch.
یک صندلی گاه به گاه در گوشه اتاق یک تم تزئینی اما کاربردی اضافه کرد.
04
مناسبت
referring to works such as literature, music, or art that are created specifically for a particular event
مثالها
The composer created occasional music for the king ’s coronation ceremony.
آهنگساز موسیقی مناسبت را برای مراسم تاجگذاری پادشاه خلق کرد.
She wrote occasional verse to honor the retirement of a beloved teacher.
او برای بزرگداشت بازنشستگی یک معلم محبوب، اشعار مناسبتدار سرود.
درخت واژگانی
occasionally
occasional
occasion
