جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Lummox
01
آدم کودن
a clumsy and unintelligent individual
مثالها
She felt embarrassed when her date turned out to be a lummox who could n't hold a decent conversation.
او وقتی خجالت کشید که قرار ملاقاتش یک بی دست و پا از آب درآمد که نمیتوانست یک مکالمه مناسب داشته باشد.
Despite his best efforts, he could n't fix the computer, making him look like a technological lummox.
علیرغم بهترین تلاشهایش، نتوانست کامپیوتر را تعمیر کند، که باعث شد شبیه به یک بیدستوپا تکنولوژیکی به نظر برسد.



























