جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to liaise
01
ارتباط برقرار کردن
to establish a communication or cooperation which links parties or organizations
مثالها
As the project manager, my role is to liaise between the marketing team and the design department to ensure that our campaign meets both creative and strategic objectives.
به عنوان مدیر پروژه، نقش من برقراری ارتباط بین تیم بازاریابی و بخش طراحی است تا اطمینان حاصل شود که کمپین ما به هر دو هدف خلاقانه و استراتژیک دست مییابد.
Our legal team will liaise with external counsel to review the contract before finalizing the agreement.
تیم حقوقی ما با مشاوران خارجی هماهنگ خواهد کرد تا قرارداد را قبل از نهایی کردن توافق بررسی کنند.
