جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
verschränken
[past form: verschränkte]
01
دست/پا/... روی هم انداختن
مثالها
Er verschränkte die Arme vor der Brust.
او دستهایش را جلوی سینه به هم زد.
Sie saß ruhig da und hatte die Beine verschränkt.
او آرام نشسته بود و پاهایش را روی هم انداخته بود.



























