جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
leben
01
زندگی کردن
مثالها
Ich lebe in Berlin.
من در برلین زندگی میکنم.
Sie lebt seit fünf Jahren in Deutschland.
او پنج سال است که در آلمان زندگی میکند.
02
گذران کردن, (با چیزی) زندگی کردن، سر کردن
مثالها
Sie lebt von ihrer Rente.
او از مستمری خود زندگی میکند.
Wie kannst du so leben?
چطور میتوانی اینطور زندگی کنی؟
03
زنده بودن
مثالها
Die Pflanze lebt noch.
گیاه هنوز زنده است.
Sein Großvater lebt nicht mehr.
پدربزرگش دیگر زنده نیست.
Das Leben
[gender: neuter]
01
زندگی
مثالها
Das Leben ist schön.
Sie hat ein schweres Leben.



























