جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
fühlen
01
حس کردن, احساس کردن
مثالها
Ich fühle den warmen Sand unter meinen Füßen.
من شنهای گرم زیر پاهایم را احساس میکنم.
Sie fühlt die Kälte im Zimmer.
او سرما را در اتاق احساس میکند.
02
حس داشتن
مثالها
Ich fühle mich heute glücklich.
امروز خوشحال احساس میکنم.
Sie fühlt sich müde nach der Arbeit.
او بعد از کار خسته احساس میکند.



























