جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
entfremden
01
بیگانه کردن, جدا کردن، از خود بیگانه کردن
مثالها
Die Politik entfremdete die Bürger von der Regierung.
سیاست، شهروندان را از دولت دور کرد.
Er entfremdete seinen Sohn durch strenge Regeln.
او با قوانین سختگیرانه پسرش را بیگانه کرد.
02
بیگانه شدن, دور شدن
مثالها
Wir haben uns über die Jahre entfremdet.
ما در طول سالها از هم دور شدهایم.
Mit der Zeit entfremdeten sich die Freunde.
با گذشت زمان، دوستان دور شدند.



























