جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
réconforter
01
قوت قلب دادن, دلگرم کردن، تسلی دادن
مثالها
Elle réconforte son ami après la perte de son chien.
او پس از از دست دادن سگش، دوستش را تسلی میدهد.
Ses paroles réconfortantes ont aidé la famille.
کلمات تسلیبخش او به خانواده کمک کرد.
02
نیرو دادن (به), تقویت کردن
مثالها
Une soupe chaude réconforte les malades.
یک سوپ گرم بیماران را تسلی میدهد.
Les encouragements réconfortent les sportifs avant la compétition.
تشویقها قبل از مسابقه ورزشکاران را تسلی میدهند.



























