جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
ressentir
01
حس کردن, احساس کردن
مثالها
Elle ressent de la joie en retrouvant ses amis.
او احساس شادی میکند وقتی دوستانش را ملاقات میکند.
Il ressent une grande fatigue après le voyage.
احساس میکند خستگی بزرگی پس از سفر.
02
تجربه کردن, در رنج بودن
مثالها
Elle ressent beaucoup de souffrance après la perte de son chien.
او پس از از دست دادن سگش رنج زیادی احساس میکند.
Il ressent les conséquences de ses erreurs passées.
او عواقب اشتباهات گذشتهاش را احساس میکند.
03
متأثر بودن (از), تحت تأثیر بودن (از)، تأثیر پذیرفتن (از)
مثالها
La fatigue se ressent après une longue journée de travail.
خستگی پس از یک روز کاری طولانی احساس میشود.
Les conséquences de la tempête se ressentent dans tout le village.
پیامدهای طوفان در سراسر روستا احساس میشود.



























