جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
mijoter
01
به آرامی پختن, روی شعلهی کم پختن
مثالها
Je laisse la soupe mijoter pendant une heure.
من سوپ را به مدت یک ساعت آرام میپزم.
Elle mijote un ragoût depuis ce matin.
او از صبح یک خورش را آرام میپزد.
02
نقشه کشیدن, توطئه چیدن
مثالها
Ils mijotent quelque chose dans leur coin.
آنها در گوشهشان چیزی میپزند.
Depuis une semaine, elle mijote sa revanche.
یک هفته است که او انتقامش را میپزد.
03
تفکر کردن, فکر کردن
مثالها
Il mijote cette idée depuis des semaines.
او هفتههاست که این ایده را در ذهنش میپروراند.
Je laisse mon esprit mijoter cette question.
من اجازه میدهم ذهنم این سوال را بجوشد.



























