جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
frais
01
خنک, سرد
مثالها
L' air est frais ce matin.
هوا خنک است این صبح.
J' adore marcher dans l' herbe fraîche.
من عاشق راه رفتن روی چمن تازه هستم.
02
تازه, جدید
مثالها
Ce pain est encore frais.
این نان هنوز تازه است.
Le poisson doit être bien frais.
ماهی باید بسیار تازه باشد.
03
سرد, نچسب
مثالها
Tu deviens un peu trop frais avec moi !
تو کمی زیادی بیادب با من میشوی.
Ce gamin est bien frais pour son âge.
آن بچه برای سنش خیلی بیادب است.
04
سر حال, قبراق
مثالها
Elle a l' air fraîche ce matin.
او امروز صبح تازه به نظر میرسد.
Tu sembles bien reposé et frais.
به نظر میرسد خوب استراحت کردهای و سرحال هستی.
Les frais
[gender: plural]
01
هزینه, خرج، مخارج
مثالها
Les frais de livraison sont inclus dans le prix.
هزینههای تحویل در قیمت گنجانده شدهاند.
Elle a remboursé tous les frais de voyage.
او تمام هزینههای سفر را بازپرداخت کرد.
frais
01
به تازگی, تازه
مثالها
Il est arrivé frais de la réunion.
او تازه از جلسه آمد.
Ce document a été frais imprimé.
این سند تازه چاپ شده است.



























