جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La fracture
[gender: feminine]
01
شکستگی (استخوان)
مثالها
Elle a une fracture du bras après l' accident.
او پس از تصادف شکستگی در بازویش دارد.
La fracture doit être soignée rapidement.
شکستگی باید به سرعت درمان شود.
02
شکاف, ترک
مثالها
La fracture du mur s' agrandit avec le temps.
ترک دیوار با گذشت زمان بزرگتر میشود.
On a remarqué une fracture sur le pare-brise.
ما یک ترک روی شیشه جلو مشاهده کردیم.
03
نابرابری اجتماعی
مثالها
La fracture sociale crée des tensions dans le pays.
شکاف اجتماعی تنشهایی در کشور ایجاد میکند.
Il faut réduire la fracture entre les riches et les pauvres.
باید fracture بین ثروتمندان و فقرا را کاهش داد.



























